محمدعلی:

سلام دلنیا

نمی‌خوام حرفای تکراری بزنم! پس جدای از چیزایی که توی صوت گفتم، برات می‌نویسم.

این مدت خیلی چیزها به من ثابت شد. من زیاد اهل تعمیم دادن نیستم. نمی‌خوام هم که این‌کار رو انجام بدم. اما می‌خوام بگم که یه چیزایی هست که دست ما نیست. سناریو نوشتن درباره‌شون، خیال‌پردازی و فکر کردن مفرط بهشون، فقط و فقط ما رو از راهی که در پیش داریم، دور می‌کنه. امروز، یعنی دوشنبه، چهارم آذرنودوهشت، پر بودم از ترس و استرس. برای اتفاقی که نیفتاده. برای حرفی که زده نشده. برای بدبختی‌ای که وجود نداره! چرا؟ چون تخیل من پر بود از اتفاقاتی که شاید بیفته. بدبختی‌هایی که شاید رخ بده. حرف‌هایی که شاید هیچ‌وقت زده نشه. چی به دست آوردم؟ هیچی. چی از دست دادم؟ بیش‌تر از سه سال از عمرم رو.

به پزشکی فکر نکن. به رتبه کنکورت فکر نکن. برای فردای کنکورت برنامه نریز. برای اردیبهشت هیچ داستانی نساز. برای عید، هیچ الگویی تعریف نکن. صبر کن. توی هر لحظه‌ای که هستی، زندگی کن و بهترین کارهایی که می‌تونی رو انجام بده و حال خودت رو خوب نگه دار. باور کن بقیه‌ش جلو میره. من بهترین انتخاب‌ها رو نکردم. بهترین کارها رو نکردم. ولی الان بقیه‌ی چیزا جلو رفته و من عقب موندم. چون خواستم جلو جلو بخونمشون. جلو جلو تصویرشون کنم. جلو جلو بدونمشون! غلط کردم ولی :دی

(دو بند بالا رو بیش‌تر برای وبلاگ خودم باید می‌نوشتم :دی ولی گفتنشون خالی از لطف نبود :)) )

می‌دونی بنفش؟ آرزوهای خوب، فقط قشنگن. ولی چه فایده وقتی کمکی نمی‌کنه؟ ما نمی‌تونیم برات کاری کنیم. هیچی. حتی از ما نزدیک‌ترها هم به سختی می‌تونن یه کار واقعی برات انجام بدن که از خوشحالی در پوست خودت نگنجی :دی برای همین ما زدیم توی خاکی و می‌خوایم با همین نوشتن‌ها و حرف زدن‌ها، حالت رو خوب کنیم. دوستت داریم. ولی نمی‌دونیم چجوری بهت دستی برسونیم و خط لبخندت، بزرگ‌تر بشه. این چند روز خیلی حرف زدیم و ایده‌پردازی کردیم که حالت توی روز تولدت، خوب بشه. – و البته دریغ از ذره‌ای همکاری از جانب مخاطبمون که شما باشی :دی –  اما نهایتاً، فقط می‌تونیم ازت بخوایم که همکاری کنی و بهمون قول بدی که خوب باشی و خوب بمونی. فقط اینجوری ما به هدفمون می‌رسیم.

تولدت مبارک :)

+ بعد از اینکه ویس رو ضبط کردم، این عکس رو گرفتم! بی‌نهایت بی‌کیفیت هست. ببخشید :))
Designed Originally By Erfan Banafsheh Birthday Special Edition