اسمارتیز:

حقیقتش اینه که یادم نمیاد کی و چجوری با وبلاگت آشنا شدم. وجه اشتراک عمده مون کنکور بود. جفتمون مینوشتیم و غر میردیم. قشنگ نیست که اگه الان دوستیم، واسطه مون کنکور لعنتی بوده؟ :) کم کم حرف زدیم؛ بیشتر و بیشتر. احساس نزدیکی کردیم. حس هامون خیلی وقتا شبیه هم بود. حس نونِ گیرکرده توی پلاستیک رو داشتیم که نباید کپک میزد :) بعدِ قلمچی ها همو احیا میکردیم؛ یه بار تو منو نجات میدادی و یه بارم من تو رو. بعضی وقتام جفتمون داغون بودیم، ناله میکردیم و غر میزدیم و آخرش یه تصمیم کبری با هم میگرفتیم. خودمونیما ولی هیچ کدومشم اونجور که تو نظرمون بود، عملی نشد. قطعا اگه میشد، من و تو الان جایی جز جایی که الان هستیم، میبودیم ولی خب... میدونی من عمیقا به این باور رسیدم که زندگی با تمام اشتباهاتمون، کم کاری هامون، ناراحتی هامون و هرچیزی که شاید بشه اسمشو گذاشت "منفی"، معنا پیدا میکنه. مهم اینه که ما میدونیم باید به کجا برسیم و میرسیم نهایتا. همین خودش زندگی رو شکل میده و اصلا اگه این چیزا توش نباشه که بی مزه ست. مگه نه؟ :) زندگی مثل یه رود میره و میگذره و نهایتا تنها چیزی که واسه ما میمونه، خودمونیم.


راستی خیلی وقت پیشا تو یه پست گفته بودی ویس دوست داری. نمیدونم چی شد تصمیم گرفتم برای اولین بار برات ویس بگیرم. سختم بود. میدونم که میدونی حرف زدن برام سخته. تو ویسی که در جوابم گرفتی هزار بار گفتی "گوگولی". اون ذوقت که پشت صدات بود خیلی جذاب بود؛ خیلی. بهت گفته بودم چقدر عاشق گوگولی گفتنات شدم؟ :) اونقدر که دلم میخواستم بهت بگم یه ویس بگیری و فقط توش بگی گوگولی دی: حتی اسمشو گذاشته بودی "نم نم". دلم ضعف رفته بود واقعا :))) امیدوارم الانم به حرف شباهنگ گوش داده باشی و صداتو ضبط کرده باشی برامون. منتظر شنیدنتیم.


آره خلاصه. دوستی بلاگری جزو قشنگترینِ دوستیاست. به قول خودت بعضی مجازیا گاهی از حقیقیا هم حقیقی تر میشن. بعضیاشون میرن تو قلب آدم و این خیلی عجیبه. خیلی باحال و جادوییه که ما میتونیم و تونستیم از پشت این صفحه های دیجیتالیِ خشک و بی روح، آدمهایی رو پیدا کنیم که ناراحتیشون و خوشحالیشون کلی رو احوالاتمون موثره. شگفت انگیزه که ما بلاگرها میتونیم ادعا کنیم همدیگه رو ندیده و نشنیده، کلی میشناسیم. شگفت انگیزه که من یه دوستی دارم که کیلومترها از هم دوریم ولی برای هم کلی حرف داریم. داشتنت، دوست بودن باهات، اجساس نزدیکی کردن باهات برام شگفت انگیزه دلنیا :) من به جرئت میتونم بگم یکی از جادویی ترین آثار اینترنت برام همین دوستیها و دوستها بوده. خواستم بگم که تو جزو جادو های زندگیمی :)


خب دلی، تولدته :) مبارکت باشه و مبارکمون باشه. یادمه تولد پارسالت اینجوری بود که من منتظر بودم روز تولدت شه و یه پستی چیزی بذاری و بفهمم تا برات ویس بگیرم. ولی خب دقیقا همون موقعی شد که من خیلی کم به وبلاگ سر میزدم و اون پستت رو اصلا ندیده بودم. بعدها که فهمیدم روز تولدت گذشته و من نفهمیدم و حتی تبریک خشک و خالی هم بهت نگفتم، خیلی دپرس شدم. خب عوضش امسال میتونم جبرانش کنم مگه نه؟ :) حالا ما اینجاییم و تو هم به زودی میای و اینجا رو میبینی و خب ما هم به شدت منتظرتیم که غافلگیر شی و امیدواریم به اندازه کافی خوشحال شی. هرچند که خودت زیادی عدم همکاری نشون دادی و اوف :| داری یه کاری میکنی که ما هی مجبور میشیم نقشه رو عوض کنیم دی: بالاخره امیدوارم این درس عبرتی برات باشه و سالهای دیگه کمتر سوپرایزکنندگانت رو در آمپاس قرار بدی دی:


دلبرِ پاییزی، بمونی برامون. امیدوارم و آرزو میکنم لحظه های خوب تو زندگیت غالب باشه. دوسِت دارم. ماچ به لپت دی:


دلی



+ پی نوشت: دلنیا، بهت گفتم و بذار که دوباره هم بگم. ازت ممنونم که به واسطه تو، دو-سه روزی رو خوشحالتر گذروندم. فکر غافلگیر کردنت خوشحالم میکرد. پادکستی که حالا به جز تو برای من هم خاطره ی خوبیه، خوشحالم کرد. من فکر میکنم اینکه آدمهایی هستن که غیرمستقیم باعث خوشحالی بقیه میشن، خیلی موهبت بزرگیه.



Designed Originally By Erfan Banafsheh Birthday Special Edition