بنفشترین بنفشه :)
موارد خیلی کمی توی زندگیِ من پیش اومده که بابت یک اشتباه خوشحال باشم. اولین کامنتی که برای من فرستادی از جملهی اون موارد هست. یادته؟ فکر کردی که چارلی یک اسم دخترونهست، و من یک دخترم، و برام نوشتی که «کمرنگ شو چارلی!» و بهم گفتی که بیشتر درس بخونم و کمتر توی وبلاگها بگردم. خب، اون موقع باید به من حق میدادی که وحشت کنم، تابهحال هیچ دختری با من اونطوری صحبت نکرده بود؛ و طبیعتا اولین واکنش دفاعیِ من این بود که «شما» خطابت کنم و از افعالِ دومشخصِ جمع موقع صحبت کردن باهات استفاده کنم.
روزها گذشت بنفشه، و تو از بهترین دوستهای من شدی؛ نه فقط توی بلاگستان، که توی تمامِ این کرهی خاکی و احتمالا در سرتاسر کیهان، از اونجایی که من به وجود تمدنهای هوشمندِ فرازمینی معتقد نیستم. روزها گذشت، و من تا الان تمام سعیم رو کردم که دوست خوبی برات باشم. تو برای چارلی مهم هستی. برای من مهمه که حال جسمیت خوب باشه، برام مهمه که حال دلت خوب باشه و خوشحال باشی، برام مهمه که توی درسهات عملکرد خوبی داشته باشی و برام مهمه که تمام این احساساتم رو بدونی؛ با وجود اینکه من توی ابراز این احساسات مشکلاتی دارم، چون به هرحال به عنوان یک پسر باید حدودی رو رعایت کنم. اما همیشه فرض رو بر این گذاشتم که خودت متوجه میشی احساساتم رو :)
تصمیم دارم که چیزی راجع به آزمونی که در پیش داری نگم، احتمالا تا الان خسته شدی از شنیدن نصایح کنکوری، و از طرفی هم خیالم واقعا راحته. میدونم که همیشه کار درست رو میکنی، و کوتاهی نمیکنی.
تا ابد بنفش بمون بنفشه، و لبخند به لب داشته باش، و بدون که آدمهایی وجود دارن که بدون حتی اینکه ببیننت، دوستت دارن.
تولدت مبارک باشه، و ممنونم که یک روز اشتباه کردی و برای من کامنت گذاشتی :)
ارادتمند
چارلی
- سه شنبه ۵ آذر ۹۸